آشنایی با چند تا بازی با “طعم پرتقالی” یا “تِم پرتغالی” ، بهمناسبت دیدار تیمهای ملّی ایران و پرتغال!
بازیِ امشبِ تیم ملّی فوتبالمون با پرتغال، بهانه ای شد که با چندتا بازی فکری باحال که تِم پرتغالی دارن، آشنا بشیم… و از اونجایی که تیم فوتبال پرتغال (با ستارههایی مثل رونالدو، پهپه، موتینیو، کوارشما و بقیه)، تو ایران، یکیاز پُرطرفدارترین تیمهاست و در واقع، خیلیاز فوتبالدوستهای ایرانی -البته وقتیکه بحث، بحثِ فوتبال باشه- میتونن بگن “منپرتغالو دوست دارم!” و از طرفی، مربی ما، جناب کارلوس کیروش هم یه پرتغالیه، بیراه نیست که این نوشته رو با بازی جذّابِ من پرتغال رو دوست دارم! شروع کنیم:
من پرتغال را دوست دارم!” (طرّاحان: نونو بیزارو سِنتیِهیرو و پائولو سولهداده / محصول 2016)
I Love Portugal (Nuno Bizarro Sentieiro & Paulo Soledade / 2016)
یه بازی پُرهیجانِ باحال که مکانیزمهای اصلیش، Deck Building یا تشکیلِ مخزن و Set Collection یا جمعآوریِ مجموعهست. توی اینجور بازیها، شما، بازی رو با یهتعداد کارت و مُهره و خلاصه، آیتمهای مختلف شروع میکنین و در طول بازی، سعی میکنین لحظهبهلحظه آیتمهای خودتونو افزایش بدین؛ آیتمهای جدیدی که بهدست میآرین، امکاناتِ بهتر و بیشتری در اختیارِ شما میذارن و عملکردتونو وسعت میدن…
توی “من پرتغال را دوست دارم!“، بازیکنها، نقشِ توریستهایی رو بازی میکنن که به سرتاسرِ کشور پرتغال سفر میکنن و بهتماشای بناهای تاریخی بینظیر و چشماندازهای طبیعی خیرهکنندهش میرن (استادیوم هاش یادتون نره!)…
شما باید تلاش کنین که بهترین و باحالترین عکسها رو بندازین، آلبومهای عکستونو با دیگران بهاشتراک بذارین و خفنترین سلفیِ ممکنو بگیرین!
خُب، اگه فکر میکنین برای ماجراجویی آمادهاین، باروبندیلتونو جمع کنین که بریم پرتغالو کشف کنیم…
لیسبون (طرّاح: ویتال لاسِردا / محصول 2017)
Lisboa (Vital Lacerda / 2017)
ماجرای بازی لیسبون یا لیسبوآ، ماجرای بازسازی شهر لیسبون، پایتخت کشور پرتغاله، بعد از یکسلسله مصیبتها و فجایعِ دردناک… بهروایتِ تاریخ، در اوّلین روز از ماه نووامبر سال ۱۷۵۵ میلادی، زمینلرزهای بهبزرگی تقریبی 8/5 یا 9 ریشتر، شهر لیسبونو میلرزونه! ویرانیهای بهوجود اومده در اثرِ زلزله، کمی بعد و با یه سونامی عظیم و همچنین یه آتشسوزی وحشتناک که سه روز تمام طول میکشه، تشدید میشه و با اینهمه فجایع دردناک پشتسرهم، شهر، تقریباً به یه ویرانه تبدیل میشه…
قبلاز هر حرفی، خوبه اشاره کنیم که لیسبون، تصویرسازی فوقالعادهای داره و موفق شده جوایز مختلفی رو تو این زمینه بهدست بیاره؛ از طرفی، بازی بسیار سختی هم هست و درجهی سختیش (در سایت BGG) 4/5 از 5 تعیین شده! ضمناً یادمون نره که لیسبون، دوتا تیم فوتبال بینظیر به اسمهای اسپورتینگ لیسبون و بنفیکا داره که هر سال، استعدادهای عجیبوغریب و فوقالعادهای رو تقدیمِ فوتبال جهان میکنن…
از فوتبال که بگذریم، بازیکنها باید سعی کنن لیسبونِ ویرانشده رو دوباره به شکوه و عظمت برگردونن؛ اونها با تعامل با مهندسها، معمارها، عالیجناب مارکی دِ پومبال، نخستوزیر و از همه مهمتر، پادشاه پرتغال، ژوزف اوّل، تلاش میکنن شهر رو بازسازی کنن، قدرت تجاریش رو احیاء کنن و اینوسط، به سودِ خودشون هم برسن…
پندمیک ایبریا (طرّاحان: ژسوس تورس کاسترو و مت لیکاک / محصول 2016)
Pandemic Iberia (Jesus Torres Castro & Matt Leacock / 2016)
بازی پندمیک ایبریا، یکیاز نسخههای متعدّد و متفاوتِ بازی مشهور و محبوب پندمیک و مثلِ همهی اونها، یه بازی مشارکتیه؛ یعنی همهی بازیکنها، با کمک همدیگه، برای پیروزی تلاش میکنن! تو بازیهای مشارکتی (Co-Op) بازیکنها با همدیگه رقابت نمیکنن بلکه با کمک همدیگه، با خودِ بازی رقابت میکنن؛ حالا یا همه باهم میبَرن، یا همه باهم میبازن!
اینبار، ماجرا، تو شبهجزیرهی ایبِریا (شبهجزیرهای مُتشکّلاز کشورهای پرتغال، آندورا و اسپانیا -همونی که پیکه داره و لایی و تونل و این داستانها!) و در اواسط قرن نوزدهم اتفاق میافته؛ بازیکنها در نقشِ پرستار، مأمور راهآهن، پزشک دهکده، ملوان و غیره، دستبهدستِهم، تلاش میکنن راه درمانِ بیماریهایی مثل مالاریا، تیفوس، تب زرد و وبا یا دستِکم راه پیشگیری از شیوع و واگیریِ اونها رو پیدا کنن…
حوزهی فعالیت شما، از بارسلونا تا لیسبون رو دربرمیگیره و شما درحالیکه دارین این سفر پُرمخاطره رو انجام میدین که به کمک مردمِ ایبِریا برین و جلوی شیوعِ بیماریها رو بگیرین، باید آب پاک و سالم به مردم برسونین، خطوط راهآهن رو گسترش بدین و…
(صحبت از بارسلونا شد، همینجا از همهی طرفدارهای بارسا، مسی و آرژانتین، تقاضا داریم که برای باقی موندنِ آرژانتین تو جام جهانی، دعا کنن!)
بازیهای لیسبون و پندمیک ایبریا، در بین بازیهای استراتژی دنیا (در سایت BGG)، رتبههای 57 و 60 رو دارن -که رتبههای بسیار خوبیاَن…
آزول (طرّاح: میشائل کیسلینگ / محصول 2017)
Azul (Michael Kiesling / 2017)
پرتغالیها، بعد از اونکه پادشاهشون، مانوئل اوّل، در بازدیدش از کاخ افسانهای اَلحَمراء، تو جنوب اسپانیا، شیفتهی کاشیهای سرامیکی آبی و سفید، موسوم به آزولهخو (یا آزولهخوس) -که یادگار عربهای مسلمون تو جنوب اروپا هستن- میشه، استقبال فوقالعادهای از این کاشیهای زینتیِ زیبا میکنن. مانوئل اوّل که مسحور و مقهورِ زیباییِ کاخِ همتای اسپانیایی خودش شده، بلافاصله دستور میده که دیوارهای داخلیِ کاخ اون، تو پرتغال هم باید با کاشیهایی به همون زیبایی زینت داده بشن (دُرست بهزیباییِ دریبلها و شوتها و گلهای اوزهبیوی کبیر -که با اصلیتِ موزامبیکیش، یهجورایی هموطنِ همین کارلوس کیروش خودمون هم محسوب میشه- تو جام جهانی 1966؛ همون اوزهبیو-یی که با درخشش عجیبوغریبش، توفانِ زردِ کرهی شمالی رو خفه کرد و اگرچه نتونست پرتغال رو به جام برسونه، لقبهایی مثل پلنگ سیاه، مروارید سیاه و شهریار رو از طرفِ هوادارهاش دریافت کرد)!
آزول، شما رو -در نقشِ یه هنرمند کاشیکار و برای آراستنِ دیوارهای کاخ پادشاهی اِوُورا- به پرتغال میبَره…
البته داستان جذّابِ بازی نباید فریبمون بده! آزول بیشتر یه بازیِ انتزاعی محسوب میشه! دقیقتر بگیم، آزول، بازی شماره یک، تو جدول رتبهبندیِ بازیهای آبستره یا انتزاعیه!
همونطور که گفته شد، بازیکنها، نقشِ هنرمندهای کاشیکار رو بازی میکنن؛ اونها باید بهترین و متناسبترین کاشیها رو بخرن و با استفاده از اونها، دیوارهای کاخو تزیین کنن. آزول، با ترکیب مکانیزمهای قدیمی و سنّتیِ بردگیمهای اروپایی، دُرست روی مرزِ بازیهای خانوادگی و انتزاعی حرکت میکنه و میتونه برای طرفدارهای هر دو دسته، جذّاب باشه…
مدیرا (طرّاحان: نونو بیزارو سِنتیِهیرو و پائولو سولهداده / محصول 2013)
Madeira (Nuno Bizarro Sentieiro & Paulo Soledade / 2013)
مدیرا (یا بهقولی: مَدِهیرا) تو زبون پرتغالی، یعنی جنگل! جزیرهی مدیرا (که زادگاه کریس رونالدو، نابغه فوتبال و جهان هم هست؛ بازیکنی که یهبار، تو جام 2006، صابونش به تنِ ایرانیها خورده و همهمون نگرانِ بازیش جلوی تیم ملّیمون هستیم!)، جزیرهای بود که اوایل قرن پونزدهم، بهکوششِ دریانوردهای پرتغالی کشف شد و بهخاطرِ جنگلهای انبوهی که خاک وحشی و حاصلخیزش رو پوشونده بودن، مدیرا نام گرفت. این جنگلها، بهاضافهی موقعیت بسیار استراتژیکی که جزیره، توی اقیانوس اطلس (در جنوبغربیِ پرتغال) داشت، مَدِیرا رو تبدیل به یکیاز مهمترین اکتشافات پرتغالیها کردن. مدیرا، یه نمونهی اوّلیه از چیزی بود که بعدها معروف شد به امپراتوری پرتغال…
اوّلین تجارت مهم تو مَدِیرا، کِشتِ گندم بود. کمکم پرتغالیها تصمیم گرفتن اقتصاد امپراتوریشونو توسعه بدن و تولید و تجارتِ شکر هم به برنامههاشون اضافه شد… امّا وقتیکه برزیلیها و آفریقاییها و بقیهی رُقبا هم شروع کردن به تولید شکر، پرتغالیها، برگِ آخرشونو رو کردن: شراب مَدِهیرا…
خُب تکلیفِ بازیکنها توی همچین بازی و همچین جزیرهای، مشخّصه: اونها باید بهترین زمینها رو پیدا کنن و بهترین محصولاتو پرورش بدن، ساختمون و کشتی بسازن و تجارتشونو گسترش بدن… البته میتونن تصمیم بگیرن که بهترین فوتبالیست دنیا هم بشن!…
خُب با توجه به اینکه همهمون باید بریم و برای تماشای بازی ایران – پرتغال آماده بشیم، بهتره که این نوشته هم بیشتر از این، طولانی نشه… بنابراین با عرض معذرت، از پرداختن به بازیهای خوبی مثل Goa (ساختهی رودیگر دورن، طرّاح مشور آلمانی که با بازی استانبول بهخوبی میشناسیمش!)، Navegador, Vinhos, Macao (ساختهی یه طرّاح آلمانی دیگه، استاد اشتفان فلد که شاهکارهایی مثل تراژان و The Castles of Burgundy رو تو کارنامهش داره!)، Vasco da gama (که همنامِ یکیاز بزرگترین دریانوردان و کاشفانِ پرتغالیه) و خلاصه، کُلّی بازی فکری باحال پرتقالی معذور میشیم و صرفاً به بُردنِ اسمشون بسنده میکنیم!
شاید اگه پرتغال، از این گروه، صعود کرد، توی یه فرصت مناسبتر، به یه بهانهای، این بازیها رو هم باهم بررسی کردیم… گرچه همهی ما، بهعنوان یه ایرانی، دوست داریم که تیم ما از این گروه، صعود کنه و حقیقت، اینه که صعودِ هم ایران و هم پرتغال (که معنیش حذفِ اسپانیاست!) یهکمی غیرممکن بهنظر میرسه… البته خدا رو چه دیدین، شاید مراکش (گرچه “عصّام” رو هم در اختیار نداره!!) دو – سهتا به اسپانیا زد و ما هم با پرتغال مساوی کردیم و… بگذریم!…
خوش باشین و برای سربلندی تیم ملّیمون هم دعا کنین…
«O Fim!» یا همون «پایان!»