گفتگو با الیزابت هارگریو طراح بازی Wingspan

مصاحبه با الیزابت هارگریو برنده جایزه kennerspiel 2019

Elizabeth hargribs

 

چی شد که به طرّاحی بازي رو آوردین؟

وقتی که بچه بودم، مدام Scrabble و Rummy و Hearts و این چیزها بازي میکردم …بعدها ،توي کالج، از طریقِ یکی از هم اتاقی ها، با بازي Bridge آشنا شدم و اینجوري بگم که کلّ تابستون 1994 همهمون تو کالج، به Bridge بازي کردن گذشت! و با یه همچین پیش زمینه اي، چند سال بعد، تو یه آخر هفته ي رویایی، با بازي هایی مثل Carcassonne ،Catan و Blokus آشنا شدم و درجا عاشقشون شدم…

 

بازيِ مورد علاقه تون چیه؟

 سوال خیلی سختیه! میتونم بگم بردگیمی که بیشتر از همه بازي کردهم ،Race for the Galaxy بوده… با همسرم، بیش از هزار بار بازيش کردیم… یادگیريش واقعاً کار سختی بود ولی وقتی بهش مسلّط شدیم، در واقع گرفتارش شدیم…!

 

اشاره کردین که در زمانِ کالج، خیلی بازي می کردین، به نظرِتون، بازي کردن، به لحاظ فرهنگی-آموزشی، چه تأثیري میتونه روي ما داشته باشه؟!

خُب پیش از هر چیز، بازي کردن، یکی از بهترین روش های وقتگذرانی با دیگرانه… خیلی از بازي هاي این قابلیتو دارن که افراد رو دورهم جمع کن و بخندونن و بهشون انرژي بِِدن و این، به خوديِ خود، خیلی خوبه… اما یه مسالۀ دیگه هم هست که توضیح دادنِش کمی سخته… براي بسیاري از ماها، بازی های سنگین تر، طوري ذهنمون رو درگیر میکنن که همزمان هم آرامش بخشه، هم چالش برانگیز… اگه با اصطلاح Flow تو روانشناسی آشنا باشین، میشه گفت که افراد با یه بازی خوب، به Flow میرسن( Flow یا «غرقگی» یا «غرقه گی» وضعیتی است که در آن، چنان در یک فعالیت فیزیکی یا فکري غرق میشویم که گذر زمان را حس نمیکنیم)… هر فعالیتی نمیتونه به این خوبی، فرصت کسبِ چنین تجربه ای رو در کنارِ دیگران به آدم بِِده… غرق شدن و غوطه ور شدن، با همدیگه و در کنار همدیگه و خلاص شدن از اون «خارشِ ذهنی»، با همدیگه و در کنار همدیگه! فکر میکنم پتانسیل اینو داره که یه تجربۀ مشترك خلق کنه؛ تجربه ای که میتونه آدم ها رو به هم نزدیک کنه…

در حال حاضر، دارین روي چه چیزي کار میکنین؟

 بیشترِ ژانویه( 2019) رو قراره در سفر باشم و یه مدتی حسابی از طرّّاحی دور بمونم! وقتی هم که برگردم، برنامۀ دقیقی ندارم! قطعاً یکی از برنامه هام، طرّاحیِ یه توسعه دهنده ( Expansion) براي Wingspan خواهد بود؛ میخوام پرنده های سایرِ قاره ها رو هم وارد بازي کنم (بازي اصلی، فقط پرنده های آمریکاي شمالی را شامل میشود) …یه بازي ساده تر( Gateway Level) هم دارم که موضوعش «مهاجرت پروانه های مونارك»ئه و تقریباً آمادۀ ارائه به ناشره… یکی دوتا بازي دیگه هم دارم که ساختشون هی به تأخیر افتاده و احتمالاً به زودي بِِرم سراغشون… یکیشون در مورد یه

آزمایش ژنتیکی تو روسیه ست که روباه ها رو تبدیل به سگهاي خونگی میکرد… یکی دیگهشون هم یه ایدهي خیلی خیلی خام دربارۀ قارچ هاست… یه لیست بلندبالا از ایده های کوچیک و بزرگ دارم ولی خُبُ همزمان نمیشه روي بیشتر از یکی یا دوتا ایده کار کرد…!

wingspan board game

نظرِِتون راجع به پروسه ي طرّّاحی و تست کردنِ بازي چیه؟

من عاشقِ حل کردنِ معماهاي منطقی اََم و شغل هر روزۀ من هم شاملِ کار کیفی، مصاحبه کردن و تمرکز روي گروه های مختلفه. به نظرم، طرّّاحی بازي، حاصلِ ترکیبِ این دوتاست… من، تا جایی که میتونم ،معماها رو حلّ میکنم و بعدش کار رو میسپرم به تست کننده ها تا معلوم بشه که بازي، در عمل چطور جواب میده… و به نظرم، هر دو بخشش جذّّابه…

پروسۀ فیزیکیِ ساخت پروتوتایپ (نمونۀ اولیه) براي من مسألۀ عشق و نفرت همزمانه! خوشم میآد که کارِ دستی انجام بدم ولی براي بازي های بزرگتر، این کار واقعاً دشواره! مثلاً ساعت ها و ساعت ها میشینم و توکن ها یا کاشی ها روبه صورت شش ضلعی برش میزنم که به خاطرِ زوایاي عجیبشون واقعاً کار سخت و خسته کننده ایه! وسطش باید حتماً موسیقی گوش کنم و انرژي بگیرم!

ولی دشوارترین مرحلۀ کار، پیدا کردنِ مکانیزمهاست… وقتی که میدونین یه چیزي سرِ جاش نیست ولی نمیدونین چطوري میتونین درستش کنین! بعضی وقتها، راه حل، تست کردنِ بیشتره ولی بعضی وقت ها، فقط باید براي یه مدتی، همه چیز رو بذاري کنار! یا مثلاً بشینی انقدر بردگیم بازي کنی که یه جرقّّه اي تو مغزت زده بشه! ولی خُُب یکی از مشکلات طرّّاحی، اینه که شما فرصت تون براي بازي کردن با بردگیم هاي دیگه کمتر میشه…

 

به نظرِِتون عموم میتونن کمکی بکنن؟

بله، حتماً! من همیشه شگفتزده میشم از اینکه مردم چقدر حاضرن زمان بذارن و بازيهاي ناقص و نیمپز رو امتحان کنن و کمک کنن که بهتر و بهتر بشن! فکر میکنم اکثرِ مردم نمیدونن که پروسه ساخت و تست کردنِ بازي چقدر زمانبره! بازيهاي سرگرم کننده ای که میشناسیم، بدون ساعتها تست کردن، اصلاً نمیتونستن وجود داشته باشن و من، تا اََبد، وامدار و مدیونِ کسانی هستم که بازيهاي نیمهکارهي منو تست کردن…

الیزابت هارگریبز

 به عنوان یه بانوي طرّّاح، با چالشِ خاصی روبه رو بودین؟

خانم های طرّّاحی رو میشناسم که کامنت هاي آزاردهندهای تو فضاهاي مجازي دریافت کردن و خُبُ من هم باید حسابی خودمو قوي کنم! من اولین زنی میشم که هم با کمپانی «Button Shy» کار کرده و هم با کمپانی «Stonemaier». از طرفی، وقتی که امسال، جایزهي مسابقۀ «Button Shy» رو بردم، صحبتی راجع به جنسیتم نبود. بنابراین… خُبُ… کی میدونه؟!

میتونم بگم یکی از بخشهاي سخت کارم، رفتن به مجامعی بود که همۀ افرادشون مرد بودن! البته الآن که دیگه با همۀ افراد آشنا شدهم، دیگه برام مشکلی نیست چون دارم به مجامعی میرم که همهي افرادشون دوست هام هستن! ولی خُُب، واي، دفعات اول خیلی خیلی سخت بود که بري بین اونهمه غریبه و چیزي رو که ساختی بذاري رو میز! و خُُب زن بودنِ من هم کار رو کمی سختتر میکرد!

همیشه فکر میکنم دنیاي بازی های فکری، به خاطرِ پروفایلِ جمعیتیِ محدودش ،چه چیزهایی رو داره از دست میده… دوست دارم کمک کنم خانم ها، رنگین پوست ها و افرادي با جنسیت هاي مختلف هم بتونن از موانعِ ورود به این حرفه عبور کنن… نمی خوام خیلی اگزیستانسیالیست بازي در بیارم ولی این، یه کمی شبیه همون داستان «مرغ یا تخم مرغ»ئه: خانم های طرّاحِ کمتري وجود دارن چون تعداد گیمرهاي خانم کمتره و تعداد گیمرهاي خانم کمتره چون بازي هایی که آقایون طرّّاحی میکنن، خیلی باب طبعِ خانم ها نیست!! شاید با تولید بازی هایی که اسمِ یه طرّاحِ زن روشون نوشته شده، بتونم قدم کوچیکی تو این راه بردارم…

 

سرگرمی های شما، خارج از دنیاي بردگیم ها چیه؟ آیا اونها هم ارتباطی با طرّّاحی هاتون دارن؟

من عاشق طبیعت و طبیعتگردي اََم …عاشقِ اینم که تو طبیعت بگردم و همه چیز رو تماشا کنم… همین الآن هم روی میز آشپزخونه ام یه شفیرۀ کرم ابریشم دارم که به زودی به یه پروانه تبدیل میشه …

این اواخر با گروهی از دوستان که الهام بخشِ بازیی اول من بودن، میرم طبیعت گردي توي «وِِست ویرجینیا»… تويهمچین اکیپ هایی معمولاً وسایلِ کمپینگ و اینجور چیزها در اولویته و بعداً اگه جایی و فرصتی بود، اون گوشه موشه ها، یه بردگیمی هم بازي میشه! قدیم ها ما بحث میکردیم و غُُر میزدیم که چرا بردگیم هاي بیشتري با موضوعاتی که ما بهشون علاقه داریم، وجود نداره! بعدش من نشستم و فکر کردم که چه چیزهایی توي طبیعت هست که میتونه یه سیستمِ اقتصادي محسوب بشه… که این بازيِ «پرنده اي» از تو دلِش در اومد! بازياي که منابع و مواد اولیه ش، میوه هاي کوچیک و حشره ها هستن، نه چوب و زغال و سنگ معدن!

 

 توصیه تون براي طرّّاحهاي جوونتر چیه؟

البته من هنوز در حدي نیستم که توصیه اي بکنم و یکی باید به خودم توصیه بکنه ولی اولین حرفم اینه که به سرعت بازي رو از ذهنشون خارج کنن و بیارنشِ روي میز! یه نمونه خیلی دمِ دستی بسازن و سریع خودشون امتحانشِ کنن! بیش از حد بهش فکر نکنن و حتماً اول امتحانِش کنن! این، باعث میشه که کلّّی از نظرِ زمانی جلو بیفتن… امتحان کردن، چیزهایی رو به ما میگه که ذهنمون نمیتونه بگه!

قطعاً این پروتوتایپ اولیه، نمونه خوبی نخواهد بود! ایرادي نداره! بقیه ش باید طی پروسه ي تست کردن، درست بشه… بیشتر و بیشتر بازيتونو تست کنین و براي این کار، از غریبه ها استفاده کنین، نه از دوست هاتون! بهترین کار، اینه که با طرّّاح هایی که نزدیک به شما هستن، جمع هایی رو تشکیل بدین و بازی های همدیگه رو تست کنین یا اینکه به نمایشگاه ها و جشنواره هایی که برگزار میشه برین و بازيتونو تست کنین… طرّّاح هاي بازي راحت تر میتونن اشکالات بازيتونو پیدا کنن و براي برطرف کردنشِون بهتون راه حل ارائه بِِدن… و مهمتر اینکه اونها هرگز شما رو بهخاطرِ عیوبِ بازيتون سرزنش نمیکنن چون روند کار رو خوب میدونن…

تو روزهاي اولی که روي «Wingspan» کار میکردم، دچار بی خوابی و کم خوابی شده بودم و مدام بهش فکر میکردم … روي ایده اي که دوستش دارین، حسابی کار کنین چون قبل از اینکه کار، تموم بشه، باید چندصد بار تست اش کنین! ولی خُُب اگه ایدۀ خوب و درستی رو انتخاب کرده باشین، هیچوقت نمیتونین کنارِشِ بذارین…

 

منبع: GirlsGameShelf.com

مترجم: کیومرث قنبری آذر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا